معنی فارسی timesed

B1

زمانبندی یک فرآیند به منظور بررسی مدت زمان لازم برای انجام آن.

To measure or record the time taken to complete an action or event.

verb
معنی(verb):

To multiply.

example
معنی(example):

او زمانبندی را برای آزمایش انجام داد تا دقت را تضمین کند.

مثال:

He timesed the experiment to ensure accuracy.

معنی(example):

دانشمند زمانبندی واکنش‌ها در آزمایشگاه را انجام داد.

مثال:

The scientist timesed the reactions in the lab.

معنی فارسی کلمه timesed

: معنی timesed به فارسی

زمانبندی یک فرآیند به منظور بررسی مدت زمان لازم برای انجام آن.