معنی فارسی timesing
B1زمانبندی چندین عمل یا رویداد به طور همزمان.
The act of measuring or coordinating time in a sequence of events.
- verb
verb
معنی(verb):
To multiply.
example
معنی(example):
او در حال زمانبندی آزمونها است تا بهترین نتیجه را پیدا کند.
مثال:
She is timesing the tests to find the best result.
معنی(example):
زمانبندی هر بار به بهبود آزمایش کمک کرد.
مثال:
Timesing each run helped improve the experiment.
معنی فارسی کلمه timesing
:
زمانبندی چندین عمل یا رویداد به طور همزمان.