معنی فارسی timetabled
B1تنظیمشده، به وضعیتی اشاره دارد که فعالیتها یا رویدادها به شیوهای برنامهریزیشده و زمانبندی شدهاند.
Scheduled or arranged according to a timetable.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To arrange a specific time for (an event, a class, etc).
مثال:
I've timetabled the meeting for Monday afternoon.
adjective
معنی(adjective):
Appearing in a timetable.
example
معنی(example):
برنامه امتحانات برای هفته آینده تنظیم شده است.
مثال:
The exam schedule was timetabled for next week.
معنی(example):
کنفرانس بهگونهای برنامهریزی شده بود که شامل چندین جلسه در طول دو روز باشد.
مثال:
The conference was timetabled to include multiple sessions over two days.
معنی فارسی کلمه timetabled
:
تنظیمشده، به وضعیتی اشاره دارد که فعالیتها یا رویدادها به شیوهای برنامهریزیشده و زمانبندی شدهاند.