معنی فارسی timetabling

B1

زمانبندی، فرایند برنامه‌ریزی و تنظیم زمان فعالیت‌ها و رویدادها را توصیف می‌کند.

The process of creating or arranging a timetable.

verb
معنی(verb):

To arrange a specific time for (an event, a class, etc).

مثال:

I've timetabled the meeting for Monday afternoon.

example
معنی(example):

زمانبندی بخشی اساسی از مدیریت مدرسه است.

مثال:

Timetabling is an essential part of school management.

معنی(example):

زمان‌بندی مؤثر می‌تواند کارایی خدمات عمومی را بهبود بخشد.

مثال:

Effective timetabling can improve the efficiency of public services.

معنی فارسی کلمه timetabling

: معنی timetabling به فارسی

زمانبندی، فرایند برنامه‌ریزی و تنظیم زمان فعالیت‌ها و رویدادها را توصیف می‌کند.