معنی فارسی tinking

B1

تکان دادن، عملی از کار کردن بر روی یک شی به‌طور غیررسمی و تجربه‌ای.

The present participle of tink, meaning to work on something casually.

verb
معنی(verb):

To emit a high-pitched sharp or metallic noise.

مثال:

Jimmy heard the bells tink.

معنی(verb):

To unknit.

example
معنی(example):

او در حال تکان دادن ساعت قدیمی است تا آن را تعمیر کند.

مثال:

She is tinking with the old clock to fix it.

معنی(example):

تکان دادن می‌تواند یک روش سرگرم‌کننده برای یادگیری در مورد مکانیک باشد.

مثال:

Tinking can be a fun way to learn about mechanics.

معنی فارسی کلمه tinking

: معنی tinking به فارسی

تکان دادن، عملی از کار کردن بر روی یک شی به‌طور غیررسمی و تجربه‌ای.