معنی فارسی to-prevent-someone-from-realizing

B1

جلوگیری از این که کسی چیزی را بفهمد یا درک کند.

To stop someone from becoming aware of something.

example
معنی(example):

من سعی کردم او را از درک اینکه چه اتفاقی در حال وقوع است، بازدارم.

مثال:

I tried to prevent him from realizing what was happening.

معنی(example):

او می‌خواست آن‌ها را از درک اشتباهاتشان بازدارد.

مثال:

She wanted to prevent them from realizing their mistakes.

معنی فارسی کلمه to-prevent-someone-from-realizing

: معنی to-prevent-someone-from-realizing به فارسی

جلوگیری از این که کسی چیزی را بفهمد یا درک کند.