معنی فارسی torquing

B1

عملی که شامل گردش یا چرخش به منظور سفت کردن چیزها برای جلوگیری از شل شدن آنها است.

The act of applying torque to fasteners to ensure proper tension and fit.

verb
معنی(verb):

To twist or turn something.

example
معنی(example):

سفت کردن درست پیچ‌ها برای عملکرد ماشین بسیار حیاتی است.

مثال:

Torquing the screws correctly is vital for the machine's performance.

معنی(example):

او از سفت کردن مهره‌های لاستیک دوچرخه‌اش برای ایمنی بیشتر لذت می‌برد.

مثال:

He enjoys torquing the nuts on his bicycle tires for better safety.

معنی فارسی کلمه torquing

: معنی torquing به فارسی

عملی که شامل گردش یا چرخش به منظور سفت کردن چیزها برای جلوگیری از شل شدن آنها است.