معنی فارسی transubstantiated
C1تبدیل جوهر یک شی به جوهر شی دیگر، به ویژه در اشاره به اعتقادات مذهبی مسیحی درباره نان و شراب.
The process by which the substance of bread and wine is believed to change into the body and blood of Christ in Christian theology.
- verb
verb
معنی(verb):
To change one substance into another; to transmute.
معنی(verb):
To change the bread and wine of the Eucharist into the body and blood of Jesus.
example
معنی(example):
در مراسم، نان به جسم مسیح تبدیل شد.
مثال:
In the ceremony, the bread was transubstantiated into the body of Christ.
معنی(example):
باور این است که در حین قربانی، شراب به همان شیوه تبدیل می‌شود.
مثال:
The belief is that during communion, the wine is transubstantiated similarly.
معنی فارسی کلمه transubstantiated
:
تبدیل جوهر یک شی به جوهر شی دیگر، به ویژه در اشاره به اعتقادات مذهبی مسیحی درباره نان و شراب.
