معنی فارسی tussled
B1به هم ریخته شدن، به نحوی که مرتب و منظم نباشد، معمولاً به مو یا اشیای مشابه نسبت داده میشود.
Disarranged or tousled, especially when referring to hair.
- verb
verb
معنی(verb):
To have a tussle.
مثال:
The two sets of fans were tussling before the game.
example
معنی(example):
موهای او پس از بازی کردن در بیرون خراب شده بود.
مثال:
Her hair was tussled after playing outside.
معنی(example):
باد برگههای او را به هم ریخت و آنها را در همه جا پراکنده کرد.
مثال:
The wind tussled his papers, scattering them everywhere.
معنی فارسی کلمه tussled
:
به هم ریخته شدن، به نحوی که مرتب و منظم نباشد، معمولاً به مو یا اشیای مشابه نسبت داده میشود.