معنی فارسی twizzled
B1چرخاندن یا تاب خوردن، معمولاً به روش خاصی و با دقت.
To twist or spin something in a graceful or deliberate manner.
- verb
verb
معنی(verb):
To rotate, spin or twirl.
معنی(verb):
To perform the twizzle maneuver.
example
معنی(example):
او در حین تفکر، مداد را در دستش چرخاند.
مثال:
He twizzled the pencil in his hand while thinking.
معنی(example):
رقاص به طرز زیبایی در صحنه چرخید.
مثال:
The dancer twizzled elegantly across the stage.
معنی فارسی کلمه twizzled
:
چرخاندن یا تاب خوردن، معمولاً به روش خاصی و با دقت.
