معنی فارسی un-witnessed

B2

چیزی که شاهدی بر وقوع آن وجود ندارد.

An event or situation that occurs without being seen or witnessed.

example
معنی(example):

این رویداد که کسی شاهد آن نبود، سؤالات زیادی را بی‌پاسخ گذاشت.

مثال:

The un-witnessed event left many questions unanswered.

معنی(example):

بسیاری از تصادفات در شرایطی که شاهدی وجود ندارد، اتفاق می‌افتند.

مثال:

Many accidents happen in un-witnessed circumstances.

معنی فارسی کلمه un-witnessed

: معنی un-witnessed به فارسی

چیزی که شاهدی بر وقوع آن وجود ندارد.