معنی فارسی unaffectionate
B1بیعاطفه، کسی که احساسات خود را نشان نمیدهد یا ابراز محبت نمیکند.
Not showing affection or warmth.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not affectionate; dispassionate.
example
معنی(example):
او معمولاً به عنوان شخصی بیعاطفه نسبت به خانوادهاش دیده میشود.
مثال:
He is often seen as unaffectionate towards his family.
معنی(example):
رفتار بیعاطفهاش همه را شگفتزده کرد.
مثال:
Her unaffectionate behavior surprised everyone.
معنی فارسی کلمه unaffectionate
:
بیعاطفه، کسی که احساسات خود را نشان نمیدهد یا ابراز محبت نمیکند.