معنی فارسی unaligned

B1

به معنای عدم هم‌راستایی یا هماهنگی، به خصوص در موقعیت‌های فیزیکی یا فکری.

Not adjusted or aligned; lacking coordination or harmony.

adjective
معنی(adjective):

Not aligned

example
معنی(example):

دو خودرو به هم راستا نیستند، که باعث می‌شود مستقیم رانندگی کردن دشوار شود.

مثال:

The two cars are unaligned, which makes it difficult to drive straight.

معنی(example):

افکار او با تصمیمات گروه هماهنگ نبود.

مثال:

Her thoughts felt unaligned with the group’s decisions.

معنی فارسی کلمه unaligned

: معنی unaligned به فارسی

به معنای عدم هم‌راستایی یا هماهنگی، به خصوص در موقعیت‌های فیزیکی یا فکری.