معنی فارسی unbrushed
B1شانهنشده، به ویژه در مورد مو یا رنگ، به این معنا که هیچ گونه مراقبتی برای آرامش و یکنواختی انجام نشده است.
Not brushed; often used to describe hair or surfaces that are untamed or uneven.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To undo the result of brushing.
adjective
معنی(adjective):
Not brushed
example
معنی(example):
موهای او به خاطر اینکه شانه نشده بود، نامرتب به نظر میرسید.
مثال:
His hair looked messy because it was unbrushed.
معنی(example):
رنگ شانهنشده بافتی زبر بر روی دیوار گذاشت.
مثال:
The unbrushed paint left a rough texture on the wall.
معنی فارسی کلمه unbrushed
:
شانهنشده، به ویژه در مورد مو یا رنگ، به این معنا که هیچ گونه مراقبتی برای آرامش و یکنواختی انجام نشده است.