معنی فارسی unbuckling

A2

عملی که در آن قفل یا بند باز می‌شود، معمولاً به کمربند یا تجهیزات ایمنی مربوط می‌شود.

The act of releasing or detaching a buckle or strap.

verb
معنی(verb):

To unfasten (the buckle of (a belt, shoe, etc))

noun
معنی(noun):

The act of unfastening a buckle.

example
معنی(example):

او در حال باز کردن کمربندش بود و آماده استراحت بود.

مثال:

Unbuckling his belt, he prepared to relax.

معنی(example):

او در حال باز کردن کمربندش بود و از ترن هوایی خارج شد.

مثال:

Unbuckling her harness, she stepped out of the roller coaster.

معنی فارسی کلمه unbuckling

: معنی unbuckling به فارسی

عملی که در آن قفل یا بند باز می‌شود، معمولاً به کمربند یا تجهیزات ایمنی مربوط می‌شود.