معنی فارسی uncloses

B1

باز کردن چیزی که بسته است، مانند در یا کتاب.

To open something that is closed.

verb
معنی(verb):

To open; to unclench.

example
معنی(example):

او در را به آرامی باز می‌کند تا نور وارد شود.

مثال:

He uncloses the door slowly to let the light in.

معنی(example):

او کتابش را باز می‌کند تا شروع به خواندن کند.

مثال:

She uncloses her book to start reading.

معنی فارسی کلمه uncloses

: معنی uncloses به فارسی

باز کردن چیزی که بسته است، مانند در یا کتاب.