معنی فارسی unclouded

B1

صاف و روشن، به ویژه به حالتی اشاره می‌کند که در آن هیچ موانع یا ابهامی وجود ندارد.

Free of clouds; clear, especially used figuratively to mean free from confusion.

adjective
معنی(adjective):

Not cloudy; clear.

example
معنی(example):

آسمان در روز رویداد صاف و بدون ابر بود.

مثال:

The sky was clear and unclouded on the day of the event.

معنی(example):

ذهن او بدون ابهام بود و به او اجازه می‌داد بر روی کار تمرکز کند.

مثال:

Her mind was unclouded, allowing her to focus on the task.

معنی فارسی کلمه unclouded

: معنی unclouded به فارسی

صاف و روشن، به ویژه به حالتی اشاره می‌کند که در آن هیچ موانع یا ابهامی وجود ندارد.