معنی فارسی uncomfortably

B1

به‌گونه‌ای که موجب ناراحتی یا عدم راحتی می‌شود.

In a way that causes discomfort.

adverb
معنی(adverb):

In an uncomfortable manner.

example
معنی(example):

او در طول جلسه به طور ناراحت‌کننده‌ای در صندلی‌اش جابه‌جا شد.

مثال:

He shifted uncomfortably in his chair during the meeting.

معنی(example):

او به طور ناراحت‌کننده‌ای به ساعتش نگاه کرد در حین انتظار.

مثال:

She looked uncomfortably at her watch while waiting.

معنی فارسی کلمه uncomfortably

: معنی uncomfortably به فارسی

به‌گونه‌ای که موجب ناراحتی یا عدم راحتی می‌شود.