معنی فارسی unconcluded
B1بیپایان یا بدون نتیجه، به چیزی اشاره دارد که هنوز تمام نشده است.
Not brought to a conclusion; remaining unresolved.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not having been concluded.
example
معنی(example):
این بحث بعد از چندین ساعت هنوز بدون نتیجه بود.
مثال:
The debate remained unconcluded after several hours.
معنی(example):
تحقیقات هنوز بدون نتیجه مانده و به زمان بیشتری نیاز دارد.
مثال:
The investigation is still unconcluded and requires more time.
معنی فارسی کلمه unconcluded
:
بیپایان یا بدون نتیجه، به چیزی اشاره دارد که هنوز تمام نشده است.