معنی فارسی unconditioned

B2

بدون شرط، به وضعیتی اشاره دارد که در آن عوامل خارجی بر رفتار تأثیری ندارند.

Not subject to conditions; occurring without external stimuli.

adjective
معنی(adjective):

Without conditions; absolute.

معنی(adjective):

Not having been conditioned.

معنی(adjective):

Not treated with hair conditioner.

example
معنی(example):

واکنش بدون شرط بود و احساس خالصی را نشان می‌داد.

مثال:

The response was unconditioned, showing pure emotion.

معنی(example):

رفلکس‌های بدون شرط به‌طور طبیعی و بدون یادگیری اتفاق می‌افتند.

مثال:

Unconditioned reflexes happen naturally without learning.

معنی فارسی کلمه unconditioned

: معنی unconditioned به فارسی

بدون شرط، به وضعیتی اشاره دارد که در آن عوامل خارجی بر رفتار تأثیری ندارند.