معنی فارسی unconstrained

B2

بدون محدودیت، حالتی که در آن فرد احساس آزادی و عدم محدودیت کند.

Not restricted or limited; free from constraints.

adjective
معنی(adjective):

Not constrained

example
معنی(example):

او به طریقی غیرمحدود خود را ابراز کرد.

مثال:

She expressed herself in an unconstrained manner.

معنی(example):

خلاقیت بدون هر گونه محدودیتی می‌تواند به نتایج شگفت‌انگیزی منجر شود.

مثال:

Unconstrained creativity can lead to amazing results.

معنی فارسی کلمه unconstrained

: معنی unconstrained به فارسی

بدون محدودیت، حالتی که در آن فرد احساس آزادی و عدم محدودیت کند.