معنی فارسی uncontrived
B1بدون تقلید و غیرصنعتی، واقعی و طبیعی.
Not forced or contrived; natural and genuine.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not contrived.
example
معنی(example):
خندهاش به نظر طبیعی و واقعی میرسید.
مثال:
Her laughter seemed uncontrived and genuine.
معنی(example):
سبک نویسنده طبیعی است و داستان را قابل ارتباط میسازد.
مثال:
The author's style is uncontrived, making the story relatable.
معنی فارسی کلمه uncontrived
:
بدون تقلید و غیرصنعتی، واقعی و طبیعی.
