معنی فارسی uncrossed
B1بدون تلاقی، در مورد مسیرها یا روابطی که هرگز به هم نمیرسند و جدا باقی میمانند.
Not crossed; referring to paths or relationships that do not intersect.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To move something, especially one's arms or legs, from a crossed position.
معنی(verb):
To undo the crossing or traversal of.
adjective
معنی(adjective):
Not crossed (in various senses).
example
معنی(example):
مسیرها سالها بدون تلاقی باقی ماندند.
مثال:
The paths remained uncrossed for many years.
معنی(example):
زندگیهایشان تا زمانی که بهصورت تصادفی ملاقات کردند، بدون تلاقی بود.
مثال:
Their lives were uncrossed until they met by chance.
معنی فارسی کلمه uncrossed
:
بدون تلاقی، در مورد مسیرها یا روابطی که هرگز به هم نمیرسند و جدا باقی میمانند.