معنی فارسی underappreciating
B2چیزی یا کسی را به اندازه کافی ارزشمند ندیدن و اهمیت آن را نادیده گرفتن.
Failing to recognize the worth or importance of someone or something.
- verb
verb
معنی(verb):
To not hold in sufficiently high esteem.
معنی(verb):
To not gain in value sufficiently.
example
معنی(example):
او با وجود اهمیت آنها، تلاش‌های او را کم ارزش می‌دانست.
مثال:
He was underappreciating her efforts despite their significance.
معنی(example):
بسیاری از کارمندان در شغل‌های خود احساس کم ارزش شدن می‌کنند.
مثال:
Many employees feel underappreciating in their jobs.
معنی فارسی کلمه underappreciating
:
چیزی یا کسی را به اندازه کافی ارزشمند ندیدن و اهمیت آن را نادیده گرفتن.
