معنی فارسی underlies
B2دربارهٔ پایه یا اساس چیزی صحبت می‌کند که بر روی آن ساختار یا فکری بنا شده است.
To be the basis or foundation of something.
- verb
verb
معنی(verb):
To lie in a position directly beneath.
معنی(verb):
To lie under or beneath.
مثال:
A stratum of clay underlies the surface gravel.
معنی(verb):
To serve as a basis of; form the foundation of.
مثال:
a doctrine underlying a theory
معنی(verb):
To be subject to; be liable to answer, as a charge or challenge.
معنی(verb):
To underlay.
example
معنی(example):
آب پایه‌گذار تمام زندگی در زمین است.
مثال:
Water underlies all life on Earth.
معنی(example):
یک اصل قوی زمینه‌ساز استدلال اوست.
مثال:
A strong principle underlies his argument.
معنی فارسی کلمه underlies
:
دربارهٔ پایه یا اساس چیزی صحبت می‌کند که بر روی آن ساختار یا فکری بنا شده است.
