معنی فارسی underpinned
B2پایه‌گذاری شده؛ به معنای حمایت و استحکام یک ایده یا ساختار.
Provided with a foundation or support.
- verb
verb
معنی(verb):
To support from below with props or masonry.
مثال:
You should underpin the mine roof to prevent further collapse.
معنی(verb):
To give support to; to corroborate.
مثال:
Public confidence in politicians must underpin our democracy.
example
معنی(example):
موفقیت پروژه به واسطه برنامه‌ریزی دقیق پایه‌گذاری شده بود.
مثال:
The success of the project was underpinned by thorough planning.
معنی(example):
استدلال‌های او با شواهد قوی پایه‌گذاری شده بود.
مثال:
His arguments were underpinned by strong evidence.
معنی فارسی کلمه underpinned
:
پایه‌گذاری شده؛ به معنای حمایت و استحکام یک ایده یا ساختار.
