معنی فارسی unhampered

B2

بدون مانع یا مزاحمت و به طور آزاد، بدون هیچ گونه اخلال.

Not obstructed or impeded; free to proceed.

adjective
معنی(adjective):

Not hampered.

example
معنی(example):

او بدون حواس‌پرتی کار کرد.

مثال:

He worked unhampered by distractions.

معنی(example):

این طرح بدون هیچ تأخیری جلو رفت.

مثال:

The plan went ahead unhampered by any delays.

معنی فارسی کلمه unhampered

: معنی unhampered به فارسی

بدون مانع یا مزاحمت و به طور آزاد، بدون هیچ گونه اخلال.