معنی فارسی unharnessed

B1

حالتی که در آن چیزی (به ویژه یک حیوان یا وسیله نقلیه) از کنترل یا قید و بند آزاد است.

Not tied or restrained; allowing freedom of movement.

verb
معنی(verb):

To remove the harness from a horse etc.

معنی(verb):

(by extension) to liberate

example
معنی(example):

حیوانات بدون زنجیر در میدان به طور آزادانه‌ای پرسه می‌زدند.

مثال:

The unharnessed animals roamed freely in the field.

معنی(example):

آنها کالسکه بدون زنجیر را در نزدیکی انبار نگه داشته بودند.

مثال:

They kept the unharnessed cart near the barn.

معنی فارسی کلمه unharnessed

: معنی unharnessed به فارسی

حالتی که در آن چیزی (به ویژه یک حیوان یا وسیله نقلیه) از کنترل یا قید و بند آزاد است.