معنی فارسی unhouseled

B1

بدون سرپناه یا مکان مناسب، به ویژه در زمینه زندگی موقت یا غیررسمی.

Without shelter or a proper place to reside, especially in a temporary or informal context.

adjective
معنی(adjective):

Not having taken the housel.

example
معنی(example):

میهمانان بدون آذوقه زودتر از مهمانی رفتند.

مثال:

The unhouseled guests left the party early.

معنی(example):

او بعد از اقامت در هتل‌های اقتصادی احساس بی‌سرپناهی کرد.

مثال:

He felt unhouseled after staying in budget hotels.

معنی فارسی کلمه unhouseled

: معنی unhouseled به فارسی

بدون سرپناه یا مکان مناسب، به ویژه در زمینه زندگی موقت یا غیررسمی.