معنی فارسی unjointed

B1

بخش‌هایی که هنوز به هم وصل نشده‌اند.

Separated parts that are not connected.

adjective
معنی(adjective):

Not jointed.

example
معنی(example):

قطعات چوبی جدا نشده نیاز به چسباندن دارند.

مثال:

The unjointed pieces of wood will need to be glued.

معنی(example):

ما چند بخش جدا شده پیدا کردیم که نیاز به توجه دارند.

مثال:

We found some unjointed sections that require attention.

معنی فارسی کلمه unjointed

: معنی unjointed به فارسی

بخش‌هایی که هنوز به هم وصل نشده‌اند.