معنی فارسی unmanaged

B1

به وضعیتی اشاره دارد که در آن چیزی به درستی مدیریت نمی‌شود.

Not being managed or controlled.

adjective
معنی(adjective):

Not managed.

example
معنی(example):

جنگل بدون مدیریت باقی ماند و اجازه داد طبیعت به مسیر خود ادامه دهد.

مثال:

The forest remained unmanaged, allowing nature to take its course.

معنی(example):

یک فرآیند بدون مدیریت می‌تواند باعث هرج و مرج شود.

مثال:

An unmanaged process can lead to chaos.

معنی فارسی کلمه unmanaged

: معنی unmanaged به فارسی

به وضعیتی اشاره دارد که در آن چیزی به درستی مدیریت نمی‌شود.