معنی فارسی unmarred

B2

دون‌خدشه، بدون آسیب یا نقص، به وضعیتی اطلاق می‌شود که بدون تأثیر منفی یا آسیب به حال خود باقی مانده است.

Not damaged or spoiled; intact.

adjective
معنی(adjective):

Undamaged; not marred.

example
معنی(example):

مناظر بدون تأثیر فعالیت‌های انسانی باقی ماند.

مثال:

The landscape remained unmarred by human activity.

معنی(example):

شهرت او با وجود شایعات بدون خدشه باقی ماند.

مثال:

Her reputation was unmarred despite the rumors.

معنی فارسی کلمه unmarred

: معنی unmarred به فارسی

دون‌خدشه، بدون آسیب یا نقص، به وضعیتی اطلاق می‌شود که بدون تأثیر منفی یا آسیب به حال خود باقی مانده است.