معنی فارسی unmooring
B1عمل جدا کردن از لنگر، فرایند آزاد کردن قایق یا کشتی از محل لنگر.
The act of freeing a ship or boat from its moorings.
- verb
verb
معنی(verb):
To unfix or unsecure (a moored boat).
معنی(verb):
To weigh anchor.
example
معنی(example):
جدا شدن کشتی فرایندی دقیق بود.
مثال:
The unmooring of the ship was a careful process.
معنی(example):
جدا شدن از لنگر میتواند در آبهای پرتلاطم خطرناک باشد.
مثال:
Unmooring can be dangerous in rough waters.
معنی فارسی کلمه unmooring
:
عمل جدا کردن از لنگر، فرایند آزاد کردن قایق یا کشتی از محل لنگر.