معنی فارسی unmuzzles
B1آزاد کردن صدا یا بیان، به ویژه در مورد کسانی که قبلاً محدود بودند.
To free from restraint, allowing someone to express their thoughts or opinions.
- verb
verb
معنی(verb):
Remove a muzzle from
example
معنی(example):
سیاست جدید صدای حاشیهنشینان را آزاد میکند.
مثال:
The new policy unmuzzles the voices of the marginalized.
معنی(example):
کارگردان اعضای گروه را آزاد کرد و آنها را تشویق کرد تا ایدههای خود را به اشتراک بگذارند.
مثال:
The director unmuzzles the crew, encouraging them to share their ideas.
معنی فارسی کلمه unmuzzles
:
آزاد کردن صدا یا بیان، به ویژه در مورد کسانی که قبلاً محدود بودند.