معنی فارسی unmourned
B1بدون سوگواری، به حالتی اطلاق میشود که برای کسی به علت مرگش غم و اندوه ابراز نشود.
Not mourned; lacking expressions of sadness or grief after someone’s death.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not mourned or grieved for.
example
معنی(example):
او پس از مرگش بدون سوگواری باقی ماند.
مثال:
He remained unmourned after his passing.
معنی(example):
بسیاری در سکوت مردند و جامعه برایشان سوگواری نکرد.
مثال:
Many died in silence, unmourned by society.
معنی فارسی کلمه unmourned
:
بدون سوگواری، به حالتی اطلاق میشود که برای کسی به علت مرگش غم و اندوه ابراز نشود.