معنی فارسی unordered
B1به معنای عدم ترتیب، به ویژه اشاره به اشیاء یا ایدههایی که به ترتیب خاصی سازماندهی نشدهاند.
Not arranged in a particular order; disorganized.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not having been ordered.
مثال:
unordered goods
معنی(adjective):
Not in any sorted order.
مثال:
an unordered list
example
معنی(example):
کتابها در قفسه بهصورت نامرتب بودند و پیدا کردن عنوانها را دشوار میکرد.
مثال:
The books on the shelf were unordered, making it hard to find titles.
معنی(example):
افکار او نامرتب بودند و به یک ارائه گیجکننده منجر شد.
مثال:
His thoughts were unordered, leading to a confusing presentation.
معنی فارسی کلمه unordered
:
به معنای عدم ترتیب، به ویژه اشاره به اشیاء یا ایدههایی که به ترتیب خاصی سازماندهی نشدهاند.