معنی فارسی unperformed

B1

چیزی که به مرحله اجرا نرسیده است، هنوز انجام نشده است.

Not performed; not carried out or enacted.

adjective
معنی(adjective):

Not performed

example
معنی(example):

این نمایش به دلیل کمبود بازیگران اجرا نشد.

مثال:

The play went unperformed due to lack of actors.

معنی(example):

آهنگ او در هیچ کنسرتی اجرا نشده است.

مثال:

Her song remains unperformed at any concert.

معنی فارسی کلمه unperformed

: معنی unperformed به فارسی

چیزی که به مرحله اجرا نرسیده است، هنوز انجام نشده است.