معنی فارسی unperfected

B1

در حالت ناتمام یا بی‌نقص، چیزی که به مرحله کامل یا ایده‌آل نرسیده است.

Not perfected; lacking completeness or refinement.

adjective
معنی(adjective):

Not perfected.

example
معنی(example):

این پروژه هنوز ناتمام است و لمسات نهایی را ندارد.

مثال:

The project remains unperfected, lacking the final touches.

معنی(example):

مهارت‌های او ناتمام است، اما او پتانسیل فوق‌العاده‌ای نشان می‌دهد.

مثال:

Her skills are unperfected, but she shows great potential.

معنی فارسی کلمه unperfected

: معنی unperfected به فارسی

در حالت ناتمام یا بی‌نقص، چیزی که به مرحله کامل یا ایده‌آل نرسیده است.