معنی فارسی unplaceable
B1غیرقابل‌تعیین، وضعیتی که نتوان مکان یا زمان خاصی برای آن تعیین کرد.
Not able to be placed or identified; lacking a specific location or context.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not placeable; that cannot be placed.
example
معنی(example):
هنرمند احساسی غیرقابل‌تعیین از طریق آثارش ایجاد کرد.
مثال:
The artist created an unplaceable feeling through his work.
معنی(example):
احساسات او غیرقابل‌تعیین و سخت برای تعریف بودند.
مثال:
Her emotions were unplaceable, difficult to define.
معنی فارسی کلمه unplaceable
:
غیرقابل‌تعیین، وضعیتی که نتوان مکان یا زمان خاصی برای آن تعیین کرد.
