معنی فارسی unpractical
B1غیرعملی، به چیزی اطلاق میشود که در عمل یا واقعیت قابل اجرا یا مفید نیست.
Not practical or realistic; not suitable for use.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not practical, impractical
example
معنی(example):
این طرح به دلیل منابع فعلی ما غیرعملی تلقی شد.
مثال:
The plan was deemed unpractical for our current resources.
معنی(example):
ایدههای غیرعملی او برای این پروژه قابل اجرا نبودند.
مثال:
His unpractical ideas were not feasible for the project.
معنی فارسی کلمه unpractical
:
غیرعملی، به چیزی اطلاق میشود که در عمل یا واقعیت قابل اجرا یا مفید نیست.