معنی فارسی unquenched
C2غیرقابل سیراب، به معنای نیاز یا تمایلی که برآورده نشده باقی مانده است.
Not satisfied or fulfilled.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not quenched
example
معنی(example):
عشق غیرقابل سیراب او به ماجراجویی او را به سفر ترغیب میکند.
مثال:
His unquenched desire for adventure pushes him to travel.
معنی(example):
روحیه غیرقابل سیراب تیم آنها را به پیروزی رساند.
مثال:
The team's unquenched spirit led them to victory.
معنی فارسی کلمه unquenched
:
غیرقابل سیراب، به معنای نیاز یا تمایلی که برآورده نشده باقی مانده است.