معنی فارسی unquestionable
B2غیرقابل سوال، به طوری که هیچ شکی در مورد آن وجود ندارد و به وضوح درست یا واقعی است.
Not able to be questioned or doubted.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Undeniable, obvious
example
معنی(example):
استعداد او غیرقابل سوال است؛ او همیشه به زیبایی میخواند.
مثال:
Her talent is unquestionable; she always sings beautifully.
معنی(example):
نتایج غیرقابل سوال بودند و زحمات تیم را تأیید کردند.
مثال:
The results were unquestionable, confirming the team's hard work.
معنی فارسی کلمه unquestionable
:
غیرقابل سوال، به طوری که هیچ شکی در مورد آن وجود ندارد و به وضوح درست یا واقعی است.