معنی فارسی unreeled

B1

حالتی که در آن چیزی باز شده و دیگر در قالب جمع شده نیست.

Having been unwound or released from a rolled state.

verb
معنی(verb):

To remove or uncoil from a reel.

example
معنی(example):

کابل باز شده روی زمین گره خورده بود.

مثال:

The unreeled cable was tangled on the floor.

معنی(example):

او از قرقره یک نخ بلند را باز کرد.

مثال:

He had unreeled a long thread from the spool.

معنی فارسی کلمه unreeled

: معنی unreeled به فارسی

حالتی که در آن چیزی باز شده و دیگر در قالب جمع شده نیست.