معنی فارسی unrequited

B1

عشق یا احساسی که پاسخ یا محبت متقابل دارد، اما فرد مورد نظر آن را پاسخ نمی‌دهد.

Not reciprocated or returned; especially referring to love.

adjective
معنی(adjective):

Unanswered; not returned; not reciprocated; not repaid.

example
معنی(example):

او عشق غیر متقابل به او داشت.

مثال:

He had an unrequited love for her.

معنی(example):

بسیاری از هنرمندان درباره احساسات غیر متقابل می‌نویسند.

مثال:

Many artists write about unrequited feelings.

معنی فارسی کلمه unrequited

: معنی unrequited به فارسی

عشق یا احساسی که پاسخ یا محبت متقابل دارد، اما فرد مورد نظر آن را پاسخ نمی‌دهد.