معنی فارسی unruly
B2 /ʌnˈɹuːli/بیقید، به معنای عدم اطاعت و کنترل، در موقعیتهایی که نظم و انضباط وجود ندارد.
Disorderly; difficult to control or manage.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Wild; uncontrolled.
مثال:
The police gathered to contain the unruly mob.
example
معنی(example):
سگ بیقیدی که مدام از صاحبش دور میشد.
مثال:
The unruly dog kept running away from its owner.
معنی(example):
دانشآموزان بیقید بهطور کامل کلاس را مختل کردند.
مثال:
The unruly students disrupted the class entirely.
معنی فارسی کلمه unruly
:
بیقید، به معنای عدم اطاعت و کنترل، در موقعیتهایی که نظم و انضباط وجود ندارد.