معنی فارسی unscheduled
B1برنامهریزی نشده، به ویژه در مورد رویدادها یا فعالیتهایی که به طور غیرمنتظره اتفاق میافتند.
Not planned or arranged; occurring unexpectedly.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not scheduled; impromptu
example
معنی(example):
جلسه برنامهریزی نشده بود و همه را غافلگیر کرد.
مثال:
The meeting was unscheduled and took everyone by surprise.
معنی(example):
او برای کمک به دوستی، توقف برنامهریزی نشدهای داشت.
مثال:
He made an unscheduled stop to help a friend.
معنی فارسی کلمه unscheduled
:
برنامهریزی نشده، به ویژه در مورد رویدادها یا فعالیتهایی که به طور غیرمنتظره اتفاق میافتند.