معنی فارسی unskillful
B1بیمهارت، به معنی نداشتن توانایی یا تجربه کافی در انجام یک کار.
Lacking skill or proficiency in a certain activity.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not skillful.
example
معنی(example):
او در نواختن پیانو ناتوان بود و اغلب نتهای اشتباه را میزد.
مثال:
He was unskillful at playing the piano, often hitting the wrong notes.
معنی(example):
تلاش ناتوان او در نقاشی برای همه مشهود بود.
مثال:
Her unskillful attempt at painting was evident to all.
معنی فارسی کلمه unskillful
:
بیمهارت، به معنی نداشتن توانایی یا تجربه کافی در انجام یک کار.