معنی فارسی unsounded

B1

نشده، اکتشاف نشده، به‌ویژه در مورد چیزی که به عمق یا جنبه‌هایی اشاره دارد که به طور کامل بررسی نشده است.

Not measured or examined; often refers to depths or emotions that have not been explored.

adjective
معنی(adjective):

Unfathomed

example
معنی(example):

عمق‌های اقیانوس عمدتاً اکتشاف نشده باقی مانده است.

مثال:

The depths of the ocean remains largely unsounded.

معنی(example):

احساسات او تا زمانی که صحبت نکرد، ناشناخته باقی ماند.

مثال:

Her feelings remained unsounded until she spoke up.

معنی فارسی کلمه unsounded

: معنی unsounded به فارسی

نشده، اکتشاف نشده، به‌ویژه در مورد چیزی که به عمق یا جنبه‌هایی اشاره دارد که به طور کامل بررسی نشده است.