معنی فارسی unstimulated

B1

غیرفعال و بدون تحریک، به وضعیت یا شرایطی اطلاق می‌شود که در آن عامل یا محرکی برای فعالیت وجود ندارد.

Not being encouraged or excited; lacking stimulation.

adjective
معنی(adjective):

Not stimulated.

example
معنی(example):

پس از نشستن بیش از حد، مغزم بی‌تحرک احساس می‌کرد.

مثال:

After sitting too long, my brain felt unstimulated.

معنی(example):

یک محیط بی‌تحرک می‌تواند منجر به کسالت شود.

مثال:

An unstimulated environment can lead to boredom.

معنی فارسی کلمه unstimulated

: معنی unstimulated به فارسی

غیرفعال و بدون تحریک، به وضعیت یا شرایطی اطلاق می‌شود که در آن عامل یا محرکی برای فعالیت وجود ندارد.