معنی فارسی unswathe
B1عمل باز کردن یا جدا کردن چیزی از لایههای حفاظتی.
To remove the covering or wrapping from something.
- verb
verb
معنی(verb):
To remove a swathe from.
example
معنی(example):
پزشک مراقب بود که گاز را خیلی سریع باز نکند.
مثال:
The doctor was careful not to unswathe the bandage too quickly.
معنی(example):
آنها تصمیم گرفتند با احتیاط تابلو را باز کنند تا زیبایی آن را نمایان کنند.
مثال:
They decided to unswathe the painting carefully to reveal its beauty.
معنی فارسی کلمه unswathe
:
عمل باز کردن یا جدا کردن چیزی از لایههای حفاظتی.